گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هشتم
.VI- ازدواج و طلاق: 1643-1648


اسقف هال در رد بیادعا ادعا کرده بود که میلتن در جستجوی شهرت ادبی است و برای ارائه سوابق و قابلیتهای خود تبلیغ میکند تا “بیوه ثروتمندی” را برای ازدواج به خود جلب کند یا پاداش دیگری به دست آورد. میلتن در دفاع این فکر را مسخره کرد و متذکر شد که; بر عکس، او “در ناز و نعمت” بزرگ شده، به هیچ بیوه پیری احتیاج نداشته، و با کسی همعقیده است “که با رعایت احتیاط و ظرافت طبع باکره کمبضاعتی را که با شرافت پرورده شده باشد بر ثروتمندترین بیوه ها رجحان مینهند.” در حالی که انگلستان رو به جنگ داخلی میرفت (1642)، میلتن به سوی ازدواج ره میسپرد (1643).
میلتن به ارتش پارلمنت ملحق نشد و وقتی که نیروهای شاه به لندن نزدیک میشدند (12 نوامبر 1642)، او غزل کوتاهی نوشت و به فرماندهان سلطنتطلب اندرز داد که خانه شاعر و شخص او را حفظ کنند همان گونه که اسکندر پینداروس را حفاظت کرده بود و وعده داد که شهرت آنان را برای “چنین اعمال نجیبانهای” اشاعه دهد. سپاهیان سلطنتطلب عقب رانده شدند و آشیانه او برای پذیرایی از زنش سالم ماند.
او با مریپاول در فورستهیل، واقع در آکسفرد شر، برخورد کرد. ریچارد، پدر مری، در آنجا امین صلح بود.
ریچارد در 1627 به میلتن، که در آن هنگام در کیمبریج بود، بدهی داشت; این دین، مبلغ 500 پوند، بعدا به 312 پوند تقلیل یافت، اما هنوز پرداخته نشده بود. شاعر ظاهرا یک ماه (مه ژوئن 1643) با خانواده پاول به سر برد ما نمیدانیم این اقامت برای دریافت وام بود یا زن گرفتن. جان ممکن است در سیوچهار سالگی احساس کرده باشد که وقت ازدواج و تولید مثل است; و مری نیز، که هفده سال داشت، ظاهرا دارای آن بکارتی بود که جان لازم داشت. به هر حال، میلتن با زن به لندن بازگشت و برادرزاده های خود را شگفتزده ساخت.
هیچ یک از افراد خانواده مدت زیادی شادمان نبود. پسران برادر میلتن مری را مزاحم میدانستند و از او نفرت داشتند. مری از کتابهای میلتن بیزار بود و دلش برای مادر و نیز برای “معاشرتها و شادیهای بسیار، رقص و غیره”، که او در فورست هیل از آنها لذت میبرد، تنگ شده بود; اوبری میگوید: “او (مری) غالبا صدای کتک خوردن و گریه کردن برادرزاده های

میلتن را میشنید.” میلتن چون دید که مری دارای افکار محدودی است، و آن افکار هم سلطنتطلبانهاند، در کتابهای خود فرو رفت. بعد، از “جفت ساکت و بیروح” خود سخن گفت و نالید از اینکه “مرد پس از ازدواج، خود را بزودی به پیکری سرد و بیروح محکم بسته خواهد یافت، حال آنکه امیدوار بود با او شریک یک زندگی شیرین و شادمان باشد.” برخی از کنجکاوان این وصلت ناجور گمان دارند که مری از همخوابگی با او دریغ داشت. مری پس از یک ماه از او اجازه خواست که به دیدن والدین خویش برود; میلتن، با این گمان که زنش باز خواهد گشت، با تقاضای او موافقت کرد; اما او رفت و دیگر برنگشت. میلتن برای او نامه نوشت، ولی او نامهاش را نادیده انگاشت; و میلتن چون هیچگونه مفری برای احساسات خود نیافت، آیین و انضباط طلاق را نوشت و چاپ کرد (اوت 1643). آن اثر را “به پارلمنت انگلستان و انجمن” اهدا کرد. مقصود از “انجمن” انجمن وستمینستر بود که در آن هنگام اعترافنامهای در مورد ایمان پرسبیتری تنظیم میکرد. از پارلمنت استدعا کرد که خود را از قید سنت آزاد کند و اصلاح دینی را با مجاز ساختن طلاق، به عللی غیر از زنا، به کمال برساند.
میخواست ثابت کند که:
بیمیلی، عدم تناسب، یا ناسازگاری فکری، که از یک علت طبیعی تغییرناپذیر ناشی میشوند و از فواید عمده زناشویی یعنی تسلی و آسایش جلوگیری میکنند یا به احتمال قوی ممکن است جلوگیری کنند، طلاق را بیش از آنچه که سردمزاجی طبیعی ایجاب کند لازم میسازند; مخصوصا وقتی که فرزندی در کار نباشد و طرفین هم به طلاق رضایت داشته باشند.
او قانون کهن یهودی را از سفر تثنیه (1024) نقل کرد: (چون کسی زنی گرفته به نکاح خود در آورد، اگر در نظر او پسند نیاید از اینکه چیزی ناشایسته در او بیابد، آنگاه طلاقنامهای نوشته به دستش دهد و او را از خانهاش رها کند.” مسیح ظاهرا این قسمت از شریعت موسی را رد کرد: “گفته شده است هر که از زن خود مفارقت جوید طلاقنامهای به او بدهد. لیکن به شما میگویم هر کس به غیر علت زنا زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او میباشد، و هر که زن مطلقه را نکاح کند زنا کرده باشد” (انجیل متی: 5، 31 32). میلتن احتجاج کرد که “گفتار مسیح را نباید تحتاللفظی تعبیر کرد.” عیسی کرارا تذکر داده است که نیامده است تا حتی یک نقطه از شریعت موسی را عوض کند. او (میلتن) کوشید که تفسیر وسیع خود را بر مورد منفرد شخص خودش شمول دهد، حتی بدان حد که طلاق را به سبب ناتوانی در “معاشرت مناسب و همساز” توجیه کند. زیرا “عدم تناسب و نقص یک ذهن ناساز” ازدواج را میتواند به “وضع بدتری از منزویترین زندگی مجرد” تبدیل کند، زیرا در چنین ازدواجی یک روح زنده به جسمی بیجان بسته شده است.
آن کتاب کوچک به سرعت فروش رفت، زیرا مورد تقبیح همگان قرار گرفته بود. میلتن در

فوریه 1644 آن را برای بار دوم به شکلی حجیمتر، با قطعات فصیحی که به آن افزوده بود، چاپ کرد و نام خود را دلیرانه به آن افزود. به منقدان خود به طرزی دانشمندانه در تتراکوردون و به نحو سبکتری در کولاستریون (هر دو در 4 مارس 1645 منتشر شدند) پاسخ داد و در هر دوی آنها لغات قدحآمیز متعددی استعمال کرده بود مانند آشغال، خوک، گراز، دماغگنده، خواستگار کله خروسی، خر بیحیا، دیوانه زشت و بوگندو. میلتن میتوانست در یک صفحه از اوج سماوات به قعر جهنم سقوط کند.
چون نتوانست از پارلمنت تغییری در قانون طلاق تحصیل کند، مصمم شد از آن قانون سر باز زند و زن دیگری بگیرد; ترجیحا دوشیزهای به نام میس دیویس را در نظر گرفت که ما از او چیزی نمیدانیم جز اینکه تقاضای میلتن را رد کرد. وقتی که شایعه این خواستگاری به مریپاول رسید، او تصمیم گرفت که شوهر خود را پیش از آنکه بسیار دیر شود، به هر تقدیر، به چنگ آورد. روزی، هنگامی که میلتن سرگرم ملاقات با یکی از دوستان خود بود، مری ناگهان سر رسید، در برابر او زانو زد و استدعا کرد که او را به بستر و سفره خود باز گرداند. میلتن تردید کرد; دوستانش به سود مری میانجیگری کردند; و میلتن رضا داد. متعاقبا، خانه بزرگتری در خیابان باربیکان گرفت و با زن، پدر و شاگردانش در آنجا مقیم شد. والدین مری، که به واسطه شکست مرام سلطنتطلبان فقیر شده بودند، نزد شاعر آمدند تا با او زندگی کنند و چنان خانوادهای ساختند که گویی برای دیوانگی یا فلسفه آراسته شده بود. عضو دیگری در 1646 به خانواده افزوده شد و آن نخستین فرزند میلتن بود که “آن” نام داشت. با مرگ ریچارد پاول از خرج خانه کاسته شد; و جان میلتن مهین نیز زندگی دراز و شرافتمندانه خود را در ماه مارس سال بعد به پایان رساند. شاعر دو یا سه خانه در لندن، مقداری پول و شاید هم ملک غیرمنقولی در روستا به ارث برد. در 1647 مدرسه خود را منحل کرد و با زن، دختر و دو پسر برادر خویش به خیابان هایهولبرن نقل مکان کرد. دومین دختر او، مری، در 1648 به دنیا آمد.